آینازآیناز، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

فرشته کوچک زندگی ما

بدون عنوان

1392/5/12 16:14
135 بازدید
اشتراک گذاری

روز واکسن :

اولین روزی بودکه واسه واکسن می بردمت  ! سوار ماشین که شدی

کم کم چشمات رو هم رفت و خوابت برد.. قربونت برم آخه الان وقت خوابه ؟! 

رسیدیم... اول قد و وزن .

تا گذاشتمت  روی ترازو از خواب پریدی و گریه سر دادی

البته زودی ساکت شدی و آبروریزی راه ننداختی!!بعدشم قدت رو اندازه گرفتند

مثل همیشه خدارو شکر همه چی خوب خوب . قدت ٦٠ و  وزنت ٥/٥

 

حالا نوبت واکسن.. با ترس و لرز شلوارتو در آوردم و پاهاتو سفت گرفتم و چشمامو بستم

گریه ت رفت هوا..نازت کرد م و آروم شدی که واکسن بعدی فرو رفت... 

اشکت در اومده بود.. قربونت برم.. اشکالی نداره

 

زودی یادت میره.. عوضش خانومی  میشی .. بزرگ میشی. آفرین دختر نازم

 

مامان جون از صبح چند دفعه زنگ زده نگرانت بود و دل تو دلش نبود 

 

زودی خوابوندمت با قطره ی استامینوفن بی حال شده بودی.

 

یه کمی هم بهونه گیر. اما خدارو شکر زیاد گریه نکردی و اذیت نشدی.

 

فقط یه وقتایی به خاطر درد آمپولت گریه می کردی.

 

اما زوی یادت رفت و خندیدی و آواز خوندی.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)