آینازآیناز، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچک زندگی ما

آیسان دختر ناز

الهی عمه فدات بشه اینجا داریم میریم خونه مامان جون وقتی رسیدیم هر چی خوراکی و اسباب بازی داشتی آوردی و دادی به آیناز و گذاشتی تو کیفم وشب که داشتی می اومدیم خونه مون گفتی: عمه کوچولوکیفت کو؟ وقتی دادم بهت درشو باز کردی هرچی صبح داده بودی برداشتی ...
1 آبان 1392

بدون عنوان

سلام به دوستان عزیز الان آیناز جونممممممممم خوابه بابا جون هم تو اتاقشه و با کامپیوترش کار می کنه از فرصت استفاده کردمو اینا رو براتون گذاشتم  دیروز درگیر خونه تکونی بودم گذاشته بودمت روی تختمونو کارامو انجام میدادم دیدم صدات نمیاد نگران شدم اومدم دیدم انگشت پاتو گرفتی تو دستت هی میکشی که تو دهنت کنی یواشکی نگات کردم بعدش چون نتونستی شروع کردی به غر زدن و طبق معمول گریه آخه فدات بشم من چیکار میتونم برات بکنم   وحس مادری در من فوران کردو اومدم  بغلت کردم وبوسیدمت   آیناز  جووووون  دوست دارم     ...
1 آبان 1392

بدون عنوان

عزیزم چند روزی نتونستم برات چیزی بنویسم اخه عروسی عمه بود و سرمون شلوغ بود دیروز تموم شد و عمه رفت سر خونه و زندگیش انشالله که خوشبخت بشه امروز که خونه بودیم از صبح خواب بودی الهی فدات بشم که اینقد تو عروسی خسته شدی     ...
30 مهر 1392

واکسن 5ماهگی

امروز وقت واکسنت بود صبح ساعت ٧ بیدار شدی و تو جات همش بازی می کردی منم که خواب الود خدا خدا می کردم بخوابی تا منم بتونم بخوابم ولی هی به من نگاه میکردی و صدا در می آوردی البته من که حسابی از بد خوابیدنای تو بهره مند شدم !!  از رو رفتم! بلندت کردم یه ذره باهات بازی کردم توام خوشحال بودی و می خندیدی..    یکم خوابیدی ولی بازم دوباره غرغر کردی و داشتی بیدار میشدی.. باز بلند شدم و پستونک چپوندم دهنت که از خواب نپری !! خدا امروز رو به خیر کنه .. کمبود خواب دااااارم.... دیدم فایده نداره باند شدم تا بریم واکسنتو بزنیم همین که دیدی دارم لباساتو عوض میکنم خوشحال شدی فکر...
10 مهر 1392

بدون عنوان

دختر  نازم آیناز دوست داشتنی ما کلی کارای جدید یاد گرفتی می تونی با کمک ما غلت بخوری و دمر بشی خودتم حسابی تعجب می کنی چون دنیا رو از یه زاویه جدید می بینی! من و بابایی از خنده غش میکنیم! تازه وقتی دمر می شی می خوای خودتو بکشونی جلو اما با صورتت!!! صورتتو می مالی زمین و دست و پا می زنی! کلی تلاش می کنی و وقتی سرتو می آری بالا انگار از مسابقات کشتی برگشتی! موهات بهم ریخته و صورتت سرخ سرخ شده!   یه وقتایی هم دعوا می کنیا!!! یعنی اعتراض می کنی به اون اسباب بازی یا پستونکی دستته! چون راحت نمی ره تو دهنت ! آخه همه ...
10 مهر 1392