آینازآیناز، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

فرشته کوچک زندگی ما

آیناز در این روزها

ناز گلم  چند روزی بود که به خاطر در آوردن دندون  جلویی  خیلی اذیت شدی  همش بی تابی می کردی  ولی حالا کمی بهتری الانم 4تا دندون داری و یکیشم در حال دراومدنه تازگیا اونقد کارای بامزه در میاری که میخوام بگیرمت وبخورمت وقتی یه دستمال دستم می بینی زودی میای میگیری  و بعد شروع می کنی هرچی دم دستته پاک میکنی مثلا داری به مامانی کمک میکنی تازگیا وقتی دستمال کاغذی پیدا میکنی می بری جلوی بینبت و بینی تو پاک میکنی نمی دونم به کی رفتی که اینقد زیاد حرف میزنی وقتی می افتی تو دور تند هی حرف میزنی یه صداهایی در می اری و خیلی جدی مثلا یه چیزی رو توضی...
15 خرداد 1393

عکسای آتلیه ای 1سالگی

چهارشنبه 8 خرداد بریمت آتلیه تا برای 1 سالگیت عکس بگیریم از صبح دلهره داشتم نکنه اونجا نشینی و نتونیم عکستو بگیریم واسه همین با زندایی فرشته و بابایی رفتیم تا اونجا کمکم کنن همون طور که حدس می زدم از وقتی وارد آتلیه شدیم گریه تو شروع کردی  اصلا مثل اینکه از جو اونجا خوشت نمی اومد انصافا هم عکاسای با حوصله ای بودند درست 3 ساعت طول کشید تا بتونن ازت عکس بگیرن واقعا روز خسته کننده ای بود و زندایی فرشته هم خیلی زحمت کشید دستش درد نکنه   تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت...
11 خرداد 1393

بدون عنوان

تولد 1 سالگی دختر قشنگم دیروز تولد یک سالگیت بود یه تولد کوچولوی خانوادگی که خیلی هم خوش گذشت .دست زدی .. .نانای کردی .... کیک خوردی ...انگشتت رو مثل همه بچه ها موقع بریدن کیک توی کیک کردی و شمع فوت کردی و کادو گرفتی. البنه اذیت  هم کردی  از صبح می خواستم بخوابونمت تا عصر سر حال باشی ولی فقط نیم ساعت خوابیدی و وسط تولد تو بغل خاله فهیمه خوابت برد و یه ساعتی خواب بودی البته بد هم نشد چون موقع بیدار شدن سرحال شدی با شرمندگی از فسقلی خودم که از چند روز قبل داشتمم میدویدم تا همه چیز جور باشه برای تولدت و مطمئن نبودم همکاری میکنی یا نه .....که دیدیم خیلی ذوق کردی وقتی تزئینات خونه دیدی ...
11 خرداد 1393
1