آینازآیناز، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

فرشته کوچک زندگی ما

هستیم اما خیلی خیلی کمرنگ

خیلی دلم  میخواد این روزا پست بزارم. یه پست پر از عکسای خوشکل و خاطره ای و به یاد موندنی  یه پست پر از خاطره های تکرار نشدنی. از ثانیه و ساعت ها ی گذرونده دخملم با کلی حرف  حیف...حیف که این گوشی با هزار تا امکاناتش و نرم افزارش جای وبلاگ نویسی رو از من مادر گرفته  چیکار کردیم با خودمون و خاطره هامون   نمی دونم... کاش یکی بیاد و بهم بفهمونه که این روزا برنمیگرده    ان شاءلله اگه از امروز خدا یاری کنه میخوام پستای جامونده وبلاگ دخترمو بزارم   ...
25 تير 1395

کالسکه

عزیزمن همیشه با کالسکه یه جورایی مشکل داری فک کنم تا حال یه بارم درست و حسابی روش ننشستی نمونه هاشو ببین تو کوچه همه دنبال نی نی هستن تو کالسکه ولی تو همیشه اونجا قایم میشی سو ژه ای میشی واسه خودت   ...
25 تير 1395

بدون عنوان

چه احساس قشنگي است براي يك مادر كه  از داشتنش دخترش به خود ببالد..دختر كه داشته باشي پر از لذت ميشوي هنگام شانه كردن موهاي ظريفش ... غرق در در شوق مي شوي وقتي بعد از ظهر گرم تابستان گوشواره هاي ميوه اي گيلاس هاي بهم چسبيده را به گوشش مي اندازي و تا انتهاي شادي ميخندي و ميخندد...تاجي از ياس سفيد حلقه شده را روي سرش ميگذاري و به عروسك زيبايت افتخار ميكني..... دختر كه داشته باشي بغض ميكني وقتي ميبيني چادر نمازش را به سر كرده و دستانش رو به آسمان است و براي عزيزانش دعا ميكند و ميان بغض لبخند ميزني وقتي ميفهمي كه همه سو قبله اوست و خدا را همه جا حاضر ميداند ، چه سجاده اش سوي ديگر از قبله است !.... دختر كه داشته باشي گاهي دلت ميلرزد از فكر...
25 تير 1395

بدون عنوان

  ازین عادت با تو بودن هنوز ، ببین لحظه لحظه ام کنارت خوشه همین عادت با تو بودن یه روز ،اگه بی تو باشم منو می کشه  خوشبختی همیشگیت آرزوی من است. ...
25 تير 1395

ایناز در سفر

سلام با تاخیر زیاد عکسهای سفرمون به آستارا رو میزارم.  همراه دایی جون و ایسان و زندایی به این سفر رفتیم و واقعا خیلی خوش گذشت.آیناز  هم حسابی خوش گذروند.   آیناز من حسابی شن بازی کردی ولی از دریا  می ترسی و هر موقع بابا تو دریا میرفت بی تابی میکردی   اینجا هم بابا رو نشوندی تا نتونه به دریا بره و آبمیوه شم گرفتی خوردی     ...
25 تير 1395

28 ماهگی

آیناز من  نمی تونه خوب حرف بزنه ولی منظورشو  خیلی خوب می تونه به ما بفهمونه مثلا نمی تونه بگه ماهی ولی با در آوردن ادای ماهی منظورشو می فهمونه  یا با صدای گربه  البته خیلی کم حرف میزنه و کارتایی که براش گرفتم  همه شو با اشاره نشون میده و بعضی هاشم تلفظ میکنه در کل آیناز خانوم من تنبلی میکنه و دوس داره مامانش همیشه نگران باشه  بعضی از کلماتی که دخملم تلفظ میکنه به جای مامان به من میگه یازی =نازی  - گل - بابا - گاهی وقتا به جای بابا میگه علی اسم دایی شو تلفظ میکنه چون خیلی دوستش داره- آیسان - سو - سوت - عمو - غار غار - هاپو- به گوش میگه قا - قاقا - توپ - بازم یادم اومد می نویسم &nb...
4 آبان 1394

بدون عنوان

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست عزیزم بلاخره تونستی جیش بگی و پروژه ی از پوشک گرفتنت یا موفقیت ولی به سختی به اتمام رسید وای که چی کشیدم واقعا احساس میکنم چند سال پیر تر شدم          ...
4 آبان 1394

ترس های دلبندم

عزیز دل من این روزا از خیلی چیزا می ترسه از وسایل بازی تو شهربازی از پرچم ها از تاب   و ابنا خیلی نگرانم کردن واسه همین وقتی میخایم بریم یه جایی باید همه جوانب رو در نظر بگیریم  اینجا هم لاله پارکه و از همه وسایل بازیش می ترسه غیر این که وقتی دید خیلی ذوق کرد   ...
4 آبان 1394

نفس من

آیناز  من به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن . كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست . اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد . تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت . و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند . باور كن كه با او هرگز تنها نيستي. فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه کنی   ...
4 آبان 1394