شیرین کاریهای تک دخملم
عزیز دلم
این روزا اونقد شیطون شدی که اصلا وقت نمی کنم پشت کامپیوتر بشینم چه برسه به اینکه چیزی برات تایپ کنم وقتی میام تا کامپیوتر روشن کنم زودتر از من اونجایی و زود دگمه کیس و می زنی و خاموش می کنی و بعد خوشت می /اید هی روشن هی خاموش میکنی تا به جایی می رسه پا میشم و از پریز در می ارم تاهم خیال تو راحت بشه هم من
عزیزمامان بعد یه هفته از تولدت تونستی تنهایی راه بری و هر روز هم بهتر ازدیروز میشی بعضی وقتا اونقد زمین میخوری که آخرش خودت هم عصبانی میشی
وقتی اولین کفشاته خریدیم دو قدم رفتی و دیدی صدا میده از مغازه تا خونه مامان جون پیاده اومدی و وقتی میخواستیم بغلت بگیریم اونقد گریه میکردی که مجبور میشدیم بزاریم خودت بری
نمی دونم چرا این روزا زیاد عصبانی میشی هر کاری میکنم تا عصبانی نشی باز نمشه شاید اقتضای سنت هم باشه
علاقه زیاد پیدا کردی به تاب تاب
و پارک و سر سره توپارک دیگه ول کن سرسره نیستی
خلاصه اینکه دختر ما دیگه بزرگ شده و ادا های بزرگارو نشون میده
قربونت برم من من من من من