منو دخترم ،دخترمو من!
1:دخمله من بعضی روزها چادرش را میندازه روی سرش وسط خونه نماز میخونه و زود زود خدارو شکر میکنه بعدشم مهر بوس میکنه و میاد با من دست میده
وقتی میپرسم چیکار میکنی میگه مامانی اذان گفته دارم نماز میخونم
دخترما همچین دختریه
دخمل من ساتور، چاقو و چنگال اسباب بازی اش را برداشته آمده سراغ مامانش!!!!
اصلا قصد قتل و خونریزی ندارد!!!فقط میخواهد مامان را خوشکل کند و آرایش کند!
کمی با صورتمان ور میرود و هی غر میزند که "چقدر شما سرتونو تکون میدین"
با چنگال موهایم را شانه میکند به قول خودش میخواهد مدل جدید کند موهای بد بختمان را
بعد از یک ربع چنگال و ساتور و چاقوکشی بر سر و صورتمان ،دادمان در می آید که بسه دیگهههههههههه!!!!
بعدشم میگه عروس شدی باید برقصی
وقتی هم میخایم جایی بریم میگه مامان صبر ن میره زود ماتیک اسباب بازیشو یر میداره جلوی آینه خودشو به قول خودش خوشگل میکنه بعدش میگه بریم
خدا به داد من برسه با این بچه نودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی