بدون عنوان
دختر قشنگم
دیروز تولد یک سالگیت بود یه تولد کوچولوی خانوادگی که خیلی هم خوش گذشت .دست زدی ...نانای کردی ....کیک خوردی ...انگشتت رو مثل همه بچه ها موقع بریدن کیک توی کیک کردی و شمع فوت کردی و کادو گرفتی. البنه اذیت هم کردی از صبح می خواستم بخوابونمت تا عصر سر حال باشی ولی فقط نیم ساعت خوابیدی و وسط تولد تو بغل خاله فهیمه خوابت برد و یه ساعتی خواب بودی البته بد هم نشد چون موقع بیدار شدن سرحال شدی
با شرمندگی از فسقلی خودم که از چند روز قبل داشتمم میدویدم تا همه چیز جور باشه برای تولدت و مطمئن نبودم همکاری میکنی یا نه .....که دیدیم خیلی ذوق کردی وقتی تزئینات خونه دیدی و همش برای خودت دست میزدی و کنجکاوانه نگاه میکردی ببینی مامان چرا اینطوری می کنه همش بغلم می اومدی تا دست به آویز ها بزنی دلم میخواست تولد بزرگ تری برات میگرفتم ولی نشد امیدوارم سال دیگه همه دور هم برات یه تولد زیبا و به یاد موندنی بگیرم .
کیک تولدت یه "هلو کیتی " ناز بود .....
وقتی داشتم میرفتم کیک رو برات سفارش بدم تمام مدت توی راه خاطرات این یک سال برام زنده میشد ....اشک توی چشمام جمع شده بود و بازم خدا رو شکر میکردم که تو رو به من برگردوند و به من اجازه داد تا برات مادری کنم .تو خونه ما رو پر از عشق کردی .
توی راه .....یاد پارسال افتادم ....یاد دوران بارداریم .....نی نی سایت و دوستای مجازی و هیاهوی سیسمونی
و اولین بار که صدای قلبت رو شنیدم و سیسمونی و برنامه هایی که توی سرم بود و .....اون روز فراموش نشدنی که تا زنده ام از یادم نمیره ...
توی راه به خودم میگفتم خدای شکر ...اینکه دارم میرم برای دخترم کیک سفارش بدم اینکه خسته ام از کارا و پخت و پز ...این یعنی اینکه همه دور هم هستیم.من و تو و بابا . همه چیز آرومه و من دارم سعی میکنم برای دخترم مادر خوبی باشم و بابا داره سعی میکنه بابای خوبی باشه ......خدایا ممنونم
دختر گلم مرسی که همکاری کردی باهامون . شبشم اونقد خسته بودی که از خستگی تا خود صبح خوابیدی
البته تازگیا از عکس گرفتن بدت میاد و وقتی میخوام عکستو بگیرم اعصابم خط خطی میشه
تولدت مبارک عزیز دلم
البته به خاطر اینکه هوا گرم بود وسایل تو یخچال بودن و گزید های از اونارو برا چیدم تا یادگاری بمونه
ن